حافظ
بازاندیشی و عبرت، درسهایی از ایام سیاهِ طالبان است. دیر یا زود طالبان میروند، این ملک و این مردم اما میماند. پس از طالبان باز هم همین جنگ قدرت، همین سواستفاده، همین استثمار، همین کشمکش رهبری، همین جنگِ روایت و همین بزن و بکش و بخور و ببر وجود دارد.
آن زمان از طالبان و این روزهای سیاهی که حالا داریم، بحثها و روایتهای زیادی در دست خواهد بود. البته طبیعی است مردمی که زیر سایهی فلان نوع حاکمیتی زجر کشیده، زندگی کرده، مالیه داده، به زور یا به رضا به قانونشان گردن نهاده، بخشی از عمرشان در آن حاکمیت گذشته، از آن روزها روایت و فهم و درک خودشان را هم دارند.
این مجموعه نوشتهی «بازاندیشی و عبرت» یادگاریست برای آن روزهای فرضی. برای روزهایی که فرض کنید طالبان نباشند، دوباره دغدغهی تشکیل حکومت، تقلای رشد، سهم زنان، سهم اقوام و نجات مردم هزاره مطرح باشد.
حوزهی شمولیت این مجموعه گسترده است. به این معنا که از هر چمنی سمنی میگیریم. هرجا که پندی برای شنیدن یا عبرتی برای بازگویی باشد به کار این مجموعه میآید. اما زیربنای این مجموعه روی مسایل دینی و ایدیولوژیکی گذاشته شده است. به این معنا که درین نوشتهها عمدتا سعی بر آن است که مردم را نه با نظریات فلان دانشمند دموکرات، بلکه با اعمال دینی کسانی که خودشان را تنها داعیهدار حکومت دینی جهان و تنها منجی روزهای بدبختی زمین میدانند از دین دور و دورتر کنند.
پیشفرض نویسندهی این مجموعه این است که دیر یا زود باید از بنبست دینی عبور کنیم. نویسنده بر این باور است که با دین نمیشود حکومت کرد و اگر امر و نهی دین را از حوزهی شخصی به سطح جامعه بیاوریم، نتیجه فاجعهبار خواهد بود. درین مجموعه «فاجعهی حاکمیت دینی» در «عمل حاکمان دینی» نشان داده خواهد شد.
هدف از نشاندادن این فجایع بیداری و هشیاری مردم است. جمع زیادی از مردم، دنیا را در دو صفِ دیندار و بیدین فرض میکنند. یک طرف طرفداران دین است، یک طرف بیدینان. بر اساس این پیشفرض، جنگ از ابتدا شروع است و دو طرف برای بدنشاندادن همدیگر تلاش میکنند. در چنین وضعیتی، نهایتا نظرات کسانی که منقد دین است برای بیداری مردم چندان مفید واقع نمیشود. چرا؟ به این دلیل که مردم پیشاپیش استدلال را مردود میدانند، هرچه که گفته شود فکر میکنند به خاطر جنگی است که در ابتدا علیه همدیگر شروع کرده و بنابراین با همان برچسپ کلیشهایِ ازپیشتعیینشده بیارزش به نظر میرسند.
اما وقتی که فاجعهی دین و مذهب، فاجعهی حاکمیت دینی -مذهبی در خودِ دین، در خودِ طرفداران دین، در خودِ جامعهای که به دین افتخار میکنند نشان داده شود، ممکن است مردم چشم بگشایند و از عادت دیرینه بیرون شوند. امید ما این است که مردم با چشم باز بخوانند و اگر به قناعتی رسیدند که واقعا اینجاها فاجعه خلق شده و اگر همچنان از آدرس دین و مذهب حکومت کنند فاجعه ادامه پیدا میکنند، ممکن است که در بیداری مردم تاثیر اندکی داشته باشیم.
این مجموعه معمولا کوتاهکوتاه، شمارهوار و با زبان ساده نوشته خواهد شد- چیزی که در حد فهم و حوصلهی مردم و خوانندگان عام باشد. جستوجوگران و آنانی که دنبال گذار از بحراناند عمدتا مخاطب مستقیم این نوشتهها نیست. به این دلیل که آنان خود خبرهایی که درین مجموعه آورده و عبرتهایی که از آنان گفته خواهد شد را خود میخوانند و خود میدانند. اما ناخواسته شاید گاهی چیزهایی هم باشد که زاویهی دید تازهای برای خوانندگان سطح بالا نیز بگشاید. در تاریخ بسیار بوده است که ذهنهای پیچیده از چیزهای ساده مستفید شده است.
البته خوانندگان عام و مردم عوام نیز عمدتا از خبرهای روز باخبرند. آنان نیز یا میخوانند و یا میشنوند که فلانجا طالبان به مردم شلاق زده، فلانجا زنی سنگسار شده، فلانجا رییس شصت سالهی فلان ارگان طالبان به خاطر این که باید زن چهارمش شود، فلان دختر پانزدهسالهای را تهدید کرده، اما ممکن است همهی اینها معلومات پشت معلومات تلنبار شود و خواب سنگین دیرینهی مردم را سنگینتر کند. مردم کمی فکر کنند، بعد دراز بکشند و پیش پیش خواب فقط هیمنقدر بگویند که «حالا خدا هم اینها را گم نمیکنند».
به عبارت دیگر جمع زیادی از مردم میخوانند، میبینند، میشنوند، اما عبرت نمیگیرند. راه نجات پیدا نمیتوانند. مردم به چیزی که عادت کرده وفادار میماند. درین میان جمعی باید باشد که کوتاه و ساده و رکوراست به مردم بگویند که گپ از چه قرار است. این مجموعه در همین تلاش است.
نظر بدهید