عزیز عصیان
روزهایی که دایکندی سقوط میکند، عارفه در نیلی، مرکز این ولایت بوده و بین مردم شایعه میشود که طالبان وارد نیلی میشوند. عارفه، میگوید که میخواسته شناسنامهی الکترونیکی بگیرد. به ادارهی ثبت احوال نفوس برای بایومتریک مراجعه میکند، یکی از کارمندان این اداره به او میگوید که کسی در دفترها باقی نمانده و هر چه زودتر محل را ترک کند.
عارفه، یکی از دوستانش را پیدا میکند تا زمینهی سپریکردن مرحلهی بایومتریک را برای او فراهم کند. در آن لحظه، شایعه میشود که برخی از کمپیوترهای دفتر گم شده و همه به هر سمتی در حال فرار اند. سرانجام عارفه با همکاری دوستش، بایومتریک میشود و از آن جا به ایتیام عزیزیبانک میرود تا مقداری از معاشش را بردارد و این گونه، بتواند به جای امنی برود و خود را از خطر گروه طالبان در امان نگه دارد. او قبلا از طرف طالبان محلی تهدید نامه نیز دریافت کرده بود؛ اما او موفق به برداشت پول نمیشود. مردم به بانکها هجوم برده بودند؛ هر کسی تلاش میکرد که مقداری پول از حساب خود بردارد.
ساعت چهار پس از چاشت است که عارفه، از نیلی به طرف ولسوالی شهرستان حرکت میکند و در مسیر راه با ایستهای بازرسی نیروهای محلی بر میخورد که همه ناامید بودند و راهی برای فرار جستوجو میکردند. او، میگوید که در بازار چپراسک اتاق داشته و حدود ۱۰:۰۰ شب به آن جا میرسد. عارفه آن شب را با هماتاقیاش در چپراسک میماند و فردای آن روز، از شبکههای اجتماعی خبر میشود که طالبان دایکندی را تصرف کرده و هیچ امیدی برای دفاع و بقای ولایت باقی نمانده است.
عارفه، به دفتر میثاق شهروندی میرود که در آن جا وظیفه داشته، اما نگهبانان پیش دروازه به او میگوید که نباید با این لباسها به دفتر میآمد. «گفتند که از قانون طالبان با خبری. بدون حجاب نباید میامدی. به آنها گفتم که پیش از طالبان، شما به لباسهایم گیر میدهید؛ در حالی که لباسم عادی و مطابق عنعنات آن جا بود.»
وقتی عارفه رضایی داخل دفتر میشود، میبیند که تعداد کمی از همکارانش نشسته اند. یکی از کارمندان، به عارفه میگوید که اکنون نظام طالبانی برقرار شده و تنها مردان حق کار دارند. همکاران عارفه، به او میگویند که طالبان مکتوب فرستاده اند که پس از این، زنان اجازه ندارند که به دفتر بیایند. عارفه ساعتی پشت میز کارش مینشیند و سپس با ناامیدی تمام، دفتر را ترک میکند. «حتا گیلاس قهوهام را برنداشتم.»
عارفه، یک هفته در روستای شیرمه در خانهاش منتظر میماند. او میگوید هراس این وجود داشت که توسط طالبان محلی بازداشت شود. با آنهم او، آخر هفته به مدیرش تماس میگیرد و از وضعیت اداره میپرسد؛ اما در جواب میشنود که هیچ تغییری نیامده و تا اطلاع بعدی، همه کارمندان زن، ناچار اند در خانههای شان بمانند. «به مدیر ولایتیام زنگ زدم و پرسیدم که سرنوشت ما چه میشود؛ گفت که فعلاً خبری نیست. در خانه باشید.»
هماتاقی عارفه که یکی از دوستان صمیمیاش بوده، به کابل میرود و از آن جا، به او تماس میگیرد که دایکندی را ترک کند و به کابل بیاید. عارفه، میگوید که نمایندگیهای حملونقل شهرستان به او تکت نمیداده و میگفته که طالبان، به زنانی که با خود محرم شرعی ندارند، اجازه نمیدهند که سفر کنند. «گفتم که مسئولیت آن به دوش خودم است. در بامیان که رسیدیم، نیروهای طالبان ایستاد کرد و از تمام زنان محرم شرعی پرسید. من ناچار شدم، یکی از مسافرین را نشان دادم که محرمم است.»
عارفه در کابل متوجه میشود که بسیاری از دوستانش به شمول همان هم اتاقیاش که به او تماس گرفته بود، از فرودگاه کابل به کشورهای دیگر انتقال یافته اند. او، در کابل تنها و در بلاتکلیفی میماند و نمیداند که کدام راه را در پیش بگیرد؛ حتا نمیتواند به شهرستان دایکندی برگردد. عارفه میگوید که او کارمند بخش جندر (برنامه ملی میثاق شهروندی)، آگاهیدهی در مورد حقوق زنان بوده و در ولسوالیهای محروم سفر میکرده، تا به زنان در مورد حقوق ابتدایی شان آگاهی بدهد. عارفه، بارها از طرف طالبان محلی تهدیدنامه دریافت میکند و به او اخطار میدهند که فعالیتهایش را متوقف کند.
عارفه میدانست که قربانی اصلی سقوط غمانگیز افغانستان به دست طالبان، زنان و دختران است. او در میان همهی بنبستها، راه خیابان را در پیش میگیرد و به جمع دختران معترض کابل میپیوندد و پس از آن، در همه اعتراضهای خیابانی شرکت میکند. عارفه رضایی، از بنیانگذاران جنبش زنان عدالتخواه افغانستان است و همیشه در برنامههای اعتراضی این جنبش علیه طالبان، نقش داشته است. هنگام سرکوب اعتراض دختران در پیش دانشگاه کابل، به دلیل استفادهی طالبان از گاز اشکآور برای پراکندهکردن معترضان، چشم عارفه نیز آسیب میبیند. «برای تداوی چشمم، بیش از یک ساعت در شفاخانه ماندم.»
عارفه همچنان به اعتراض علیه طالبان ادامه میدهد و بزرگترین حرکت اعتراضی را در دفاع از زینب عبداللهی و عالیه عزیزی، در دشتبرچی کابل راهاندازی میکند که با شلیکهای هوایی نیروهای طالبان سرکوب میشود. او، میگوید؛ روزهایی که مرسل عیار و پروانه ابراهیمخیل بازداشت شدند، متوجه میشود که برخی نهادها، مخفیانه زنان معتراض را به خانههای امن منتقل میکنند و شماری هم منتقل شده اند. یکی از دوستان عارفه، به او تماس میگیرد و میگوید که شماری از معترضان، از خانهی امن بازداشت شده اند. «دوستم به من گفت که طالبان برخی دختران معترض را شناسایی کرده اند. خصوصاً دخترانی که در صف اول اعتراضات حضور داشتند. این دوستم اضافه کرد که عکس تو هم دست طالبان است. متوجه خود باش که بازداشت نکنند.»
عارفه میگوید در کوچهای که او زندگی میکرد، پاسگاه نیروهای طالبان بود. احتمال این وجود داشت که توسط نیروهای این پاسگاه بازداشت شود. عارفه در اوایل آمدنش در کابل، خانه کاکایش زندگی میکرد؛ اما او با این شایعه که طالبان دختران جوان را باجبر در عقد خود در میآورند، تصمیم میگیرد با پسری که قبلا قصد ازدواج با او را داشت، مراسم نکاح برگزار کند. یک راهنجات برای دختران محرم شرعی است که از شر طالبان در امان بماند.
وقتی عارفه اطلاع پیدا میکند که طالبان در تلاش بازداشت او استند، به دختر عمهاش تماس میگیرد و شب را در خانهی او میماند. همان شب، صاحب خانه عارفه نیز، به او تماس میگیرد و میگوید: «طالبان به خاطر بازداشت تو در خانه ما آمده بود. گفتم که قبلا اینجا زندگی میکرد؛ اما فعلا هیچ اطلاعی از او ندارم.»
در آن روزها، از طرف جنبش هم خبر داده میشود که دختران معترض خانههای شان را تغییر دهند. عارفه میگوید که یک هفته در گردش بود و پس از آن، به هدا خموش که در ناروی به سر میبرد، تماس میگیرد که دیگر جایی برای گذران شبوروز نمانده است. هدا در پاسخ میگوید که با نهاد حامی دختران معترض همآهنگی میکند و آنها او را به خانهی امن منتقل میکنند؛ اما فردای آن روز، عارفه خبر میشود که نزدیک به ۲۹ معترض زن، از همان خانهی امن بازداشت شده اند.
عارفه ناچار میشود که به خانهی یکی از آشناهایش در شهرک حاجی نبی برود. نهاد هم در پاسخ به درخواست عارفه برای انتقالش از کابل، میگوید که معترضان، باید پاسپورت با خود داشته باشند. عارفه میگوید که تاریخ پاسپورت شوهرش سپری شده بود. باید دایکندی میرفت و پاسپورتاش را تمدید میکرد. دو ماه در بر میگیرد که او از دایکندی برگردد. عارفه می گوید:«در یک زیرخانه زندگی میکردم که جز شوهرم و مالک خانه کسی دیگری نمیدانست.»
پس از آنکه پاسپورت شوهرش تمدید میشود، ویزهی پاکستان را میگیرند و از افغانستان بیرون میشوند.«حدود یک هفته طول کشید که ویزه به دست ما برسد. در این مدت در قندهار پناه برده بودیم.»
دشواری زندگی برای زنان به ویژه زنانی که در برابر سیاستهای طالبان در دو سال گذشته اعتراض کرده، باعث شده که زنان و دختران زیادی مانند عارفه، برای زندهماندن، راه مهاجرت ناخواسته را در پیش بگیرند؛ راهی که به نحوی دیگری رنج زیستن را به آنها درونی میکند.
نظر بدهید