عامی: دیدار ما به تأخیر افتاد، واقعا مایلم که بیشتر تبادل نظر کنیم. تا به حال دربارهی آزادی گپ نزدیم.
مورخ: همیشه پای موضوعات بغرنج را به میان میکشید. ما افغانستانیها هرگز به معنای واقعی آزاد نبودهایم. آزادی نعمت بزرگ است، ولی افغانستان از همان آغاز غیر مستقیم مستعمره بود. از پایهگذاری افغانستان بدینسو ما مستقیم و غیر مستقیم مستعمره بودهایم. گفتهاند که دیگران را مار میگزد، مارا بقه: فعلا افغانستان مستعمرهی غیر مسقیم پاکستان است. و اما ثابت شده که مردم ما تن به اسارت نمیدهد و عاشق آزادی است.
عامی: بدون شک، فکر نمیکنید که همهی مردمان جهان آزادی را دوست دارند و این یک گرایش طبیعی در انسانها است؟
مورخ: شاید، اما دربارهی شجاعت و آزادی خواهی مردم افغانستان زیاد گفته و نوشتهاند. به گمانم آقای نظارهگر با آثار چپگراها آشنا هستند. ایشان میدانند که حتی فریدریش انگلس هم دربارهی شجاعت و آزادی خواهی مردم افغانستان نوشته است.
نظارهگر: با آثار چپ گراها محدود آشنا هستم. بلی، به گمانم دربارهی افغانستان کوتاه نوشته است. شما خودتان گفتید که مردم افغانستان هرگز روی خوش آزادی را ندیدهاند. فکر نمیکنید که شاید به همین دلیل ما مردم تشنه و عاشق آزادی هستیم؟ گفتهاند که کمبود و فقدان اشتیاق میآفریند.
مورخ: من هم باور دارم که آزادی یک گرایش طبیعی در انسانها است. انسان آزاد تولد میشود و آزادی حق هر انسان است. این مهمترین مادهی حقوق بشر است. افغانستانیها متأسفانه از این حقوق برخوردار نبوده و نیستند.
عامی: راستش، من شاهد حاکمیت مجاهدین و بعدا طالبان در کابل بودم. واما، تنها در دورهی حاکمیت کرزی و اشرف غنی بود که آزادی بیان وجود داشت. هیچ کسی نمیترسید که نظرش را بگوید، حتی کمونیستها در کابل نشریه داشتند. شاید دلیلش این باشد که غربیها اصولا مدافع حقوق بشر و آزادی بیان هستند.
مورخ: با شما موافق نیستم. در قرن بیستم همین غربیها در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا از دیکتاتورها دفاع میکردند. ویتنام را به خاک همسان کردند، آلنده را سقوط دادند و در کنگو از یک رژیم خونآشام دفاع میکردند. ما همه شاهد هستیم که بعد از سقوط رژیم داکتر نجیب، افغانستان به پاکستان واگذار شدند.
نظارهگر: واما، در داخل مرزهای ملی شان پایبند حقوق بشر هستند. این حرف را قبول دارید؟
مورخ: بلی، در داخل مرزهای شان احتیاط میکنند. زندگی «بیگانهها» برای آنها چندان ارزش ندارد. این گونه برخورد را من اخلاق دو گانه تلقی میکنم.
نظارهگر: درست گفتید، شاید به خاطر اینکه درون بیرون نیست و کشورهای قدرتمند در غرب در خارج از مرزهای شان منافع ویژهی خود را پیگیری میکنند. منافع سیاسی و اقتصادی آنها مهم تر از همه چیز است.
بگذارید دربارهی مفهوم آزادی بیشتر گپ زنیم.
مورخ: من سخنان مجرد دربارهی آزادی را نمیپسندم.
نظارهگر: و اما مقولهی «آزادی» فی نفسه مجرد است. اجازه دهید این مقوله را مشخص سازیم.
عامی: علاقهدارم در این باره از شما بیشتر بشنوم.
نظارهگر: قبول دارید که آزادی مطلق وجود ندارد؟
عامی: دقیق نمیدانم.
مورخ: بلی، وافعا آزادی مطلق وجود ندارد.
نظارهگر: بلی، آزادی مطلق مقوله ی میان تهی است. به همین دلیل باید آنرا با محتوا پر کنیم. از نظر من باید در رابطه با آزادی همیشه این سوال را مطرح کنیم که: آزادی از چه و برای چه؟
مورخ: درست است.
عامی: لطفا ادامه دهید.
نظارهگر: ما افغانستانیها پس از اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق آزادی را فریاد کردیم و گفتیم که کمونیستها دین ما را نابود میکنند. و اما فکر نکردیم که اسارت یعنی چه و از چه چیزهای باید رهایی یابیم. و همچنان فکر نکردیم که دین و ایمان را نمیتوان از انسان گرفت. فریاد کنان الله اکبر گفتیم و با به قدرت رسیدن مجاهدین و طالبان آزادیهای ما محدودتر شد و خشونتها بیشتر اوج گرفت. و اکنون با به قدرت رسیدن دوبارهی طالبان تاریخ به شکل مضحک تکرار میشود. شاید دلیلش این باشد که تا به حال هرگز از خود جدی نپرسیدهایم: آزادی از چه و برای چه؟ همواره از چاله به چاه افتادهایم.
عامی: قبول دارم. اکثریت مردم افغانستان بیسواد و خرافاتی اند. نباید بیشتر از این انتظار داشت. باید روشنفکران به آنها کمک میکردند که آگاه شوند. یک سوال دیگر: حالا که در غرب زندگی میکنیم، فکر میکنید غربیها در این باره فکر کردهاند؟
نظارهگر: نخبگان سیاسی و بخشی به اصطلاح روشنفکران عامل نگون بختیهای اجتماعی در افغانستان هستند، چه رسد به اینکه کمک کرده باشند و یا کنند. و اما در رابطه با سوال شما: غربیها به خاطر آزادی، برابری و برادری انقلاب کردهاند. و به همین دلیل امروزه در کشورهای سرمایهداری پیشرفته در غرب قانون با شهروندان بر خورد یکسان میکند و همه آزاد اند- صرف نظر از اینکه شهروند گدا است و یا سرمایهدار.
مورخ: خب، باید چنین باشد. برابر حقوقی و آزادی از دستاوردهای مهم انقلاب کبیر فرانسه است.
عامی: موضوع ما پیچیدهتر شد… ولی باور دارم که ما باید فکر انقلاب را از کلهی ما بیرون کنیم.
نظارهگر: بلی، انقلابهای به اصطلاح افغانستانی ما را به چاه افگند، عاشق پیشرفت بودیم ولی در عمل باعث شدیم که ارتجاع در جامعه قوی شود. شاید دلیل اصلی آن این بوده که توانایی فرق گذاشتن بین سیب و ناک را نداشتهایم و یا و یا میخواستیم که سیب را با ناک پیوند زنیم. در انجیل آمده است که هیچ کسی تکهی کهنه را با تکهی جدید پینه نمیکند و همچنان هیچ کسی شراب کهنه را با شراب تازه نمیآمیزد.
در ادامه باید گفت که تجارب تاریخی در قرن بیستم به ما نشان داد که راههای تاریخی را نمیتوان کوتاه کرد…
ادامه دارد
نظر بدهید