ادبیات اسلایدر فرهنگ و هنر

گزارشی از برنامۀ نقد و بررسی «تنباکوی تلخ وطنی» اثر سید ابوطالب مظفری

به تاریخ بیست‌وششم اسد ۱۴۰۲خ. برابر با هفدهم آگوست ۲۰۲۳م. خانۀ ادبیات افغانستان با همکاری حوزۀ هنری انقلاب اسلامی و مرکز آفرینش‌های حوزۀ هنری برنامهٔ نقد و بررسی مجموعه شعر«تنباکوی تلخ وطنی» یکی از دو اثر تازه‌منتشرشدۀ سید ابوطالب مظفری، شاعر و پژوهشگر افغانستانی را در سالن اوستای حوزۀ هنری، در تهران برگزار کرد. در این برنامه که تعداد زیادی از شاعران، قلم‌به‌دستان، فرهنگیان و نویسندگان افغانستانی مهاجر اشتراک کرده بودند، استاد دکتر محمدسرور مولایی ، استاد ادبیات فارسی در دانشگاه الزهرا و عضو فرهنگستان زبان فارسی، علی‌محمد مودب، شاعر و منتقد ایرانی و مدیرمسئول شهرستان ادب، ابوطالب مظفری، شاعر و منتقد ادبی، و محمدآصف جوادی، شاعر و فعال فرهنگی مهاجر افغانستانی در استان قم، صحبت کردند. هم‌چنین تعدادی از شاعران حاضر در برنامه؛ مهتاب ساحل، حامد باقری و حسین توحیدی نیز شعر خواندند.

«تنباکوی تلخ وطنی» یکی از دو مجموعه شعری (تنباکوی تلخ وطنی، و شهریاری و شتربانی) است که از استاد مظفری در سال ۱۴۰۲ خ. منتشر شده است. این مجموعه در ۱۲۰ صفحه‌ی قطع رقعی، با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه از سوی مؤسسه‌ی انتشارات عرفان در تهران چاپ و منتشر شده است و دربرگیرنده‌ی یادداشتی از سوی نویسنده و چهل‌ویک قطعه شعر سپید است؛ شعرهایی که گاه به چندین صفحه‌ی می‌رسند و زمانی کمتر از نیم صفحه.

محمدآصف جوادی، شاعر و فعال فرهنگی در استان قم، اولین سخنران برنامه بود. او گفتنی‌های خود را در دو بخش فرم یا ساختار، و محتوای کتاب ارائه کرد. در بخش اول صحبت‌هایش (فرم یا ساختار شعرهای تنباکوی تلخ وطنی) به عناصر زبان، ترکیب‌ها، موسیقی، عاطفه، تخیل و… اشاره کرد. وی در حوزۀ زبان با تکیه بر گفته‌های منتقدان و نظریه‌پردازان شعر، گفت که شعر اتفاقی است که در زبان می‌افتد و زبان میدان خلاقیت هنری برای شاعر است؛ میدانی است که شاعر خبرگی و میزان خلاقیت و نوآوری خود را نشان می‌دهد. تنباکوی تلخی وطنی زبان ساده، بی‌تکلف و صمیمانه دارد و این زبان صمیمانه برای خواننده جذاب و گیرا می‌نماید. به باور وی: «شعرهای این مجموعه باور چندانی به رستاخیز کلمات ندارد.»

به گفتۀ محمدآصف جوادی ما در این مجموعه با کاربرد عناصر زبانی بومی نیز روبه‌رو هستیم که کاربرد واژگان زیست‌بوم شاعر، ضرب‌المثل‌ها و تعبیرات بومی، به زبان صمیمانۀ شعرش و به غنامندی آن افزوده است. خواننده‌ای که اهل زیست‌بوم شاعر نیست، در این کتاب با واژگانی مواجه می‌شود که تا هنوز آن‌ها را نشنیده است و این برای آن‌ها تازگی نیز دارد. به گفتۀ او در مجموعۀ «تنباکوی تلخ وطنی» ترکیب‌های جدیدی را هم می‌بینیم؛ اما این ترکیب‌ها خیلی فعال و پیشتاز نیست.

به گفتۀ جوادی اگر شعر را گره‌خوردگی عاطفه و تخیل بدانیم، در شعر شاعران گاهی عاطفه پررنگ بوده است و زمانی تخیل و زمانی هم هردو در یک سطح قرار گرفته‌اند. اگر از این نگاه به مجموعه شعر «تنباکوی تلخ وطنی» ببینیم، می‌بینیم که پلۀ عاطفه و احساس بسیار سنگین‌تر از تخیل است. وی گفت: «من تخیل خیلی قوی در شعرهای این مجموعه نمی‌بینم؛ اما این کاستی از ناحیه‌های دیگر جبران شده است.»

در این بخش، محمدآصف جوادی به جلوه‌های صور خیال نیز پرداخت. به گفتۀ وی «تنباکوی تلخ وطنی» مظفری بیشتر تشبیه‌مبنی است و از عناصر دیگری که در حوزۀ صور خیال می‌گنجند؛ مانند استعاره، کنایه، مجاز، سمبل و اسطوره و… گوناگونی‌ زیادی نمی‌بینیم.

بخش دیگر صحبت‌های محمدآصف جوادی دربارۀ محتوای شاعرهای مجموعۀ «تنباکوی تلخ وطنی» بود. وی گفت: «تنباکوی تلخ وطنی محتوای فخیمی دارد. درد انسان افغانستانی در شعرهای این مجموعه تبلور یافته است.»

به گفتۀ وی وطن، سیاست، جنگ، مهاجرت، عشق، مرگ، حدیث نفس و… از جمله مسائلی هستند که در این مجموعه بدان‌ها پرداخته شده است.

سخنران دیگر برنامه علی‌محمد مودب، شاعر و منتقد ایرانی و مدیرمسئول شهرستان ادب، بود. صحبت‌های وی بیشتر بر محتوای شعرهای مظفری یا به عبارت دیگر به چه گفتن شاعر متمرکز بود تا چگونه گفتن او. وی از مظفری به عنوان یکی از استوانه‌ها و تکیه‌گاه‌های ادبیات مهاجرت افغانستان در ایران یاد کرد؛ شاعری که بر متون کهن زبان فارسی مسلط است و بدیهی است که شعر خوب و خواندنی تقدیم جامعۀ فارسی‌زبان می‌کند و مخاطبان او هم همین انتظار را از او دارد.

وی افزود: «وضعیت شاعر وضعیتی نیست که بخواهد دغدغه‌های زیبایی‌شناسانه و زبانی داشته باشد. وضعیت ملت افغانستان و بحران‌هایی که در این سال‌ها با آن‌ها روبه‌رو بوده‌اند، وضعیتی بوده که شاعر در مواجهه با آن این روش را انتخاب کرده است.

وگرنه ما از شاعر، شعرهایی را در قالب‌های مختلف سنتی؛ مانند غزل، مثنوی، و… قبلاً خوانده‌ایم که از نظر فنی خیلی دقت‌های زیادی داشته‌اند؛ ولی شاعر در سن پختگی‌اش خیلی سعی کرده است که حرف بزند و ما را با خود این درد مواجه کند. به نظرم این تجربۀ ادبی را در دل وضعیتِ انسان امروز و انسان امروزی که در آن بخشی از جهان (افغانستان و هر جایی که انسان افغانستانی پناه گزیده است) زندگی می‌کند و در واقع زندگی نمی‌کند، باید دید. شاعر در یک اتاق آرامِ رو به جنگل و صحرا و کوهستان ننشسته است که بخواهد شعر بگوید. شاعر با این واقعیت روبه‌رو است؛ با زندگی خودش، با زندگی بچه‌هایش و با زندگی بچه‌های دوستان و ملتش که مجبور می‌شوند مهاجرت کنند، مهاجرت بعد از مهاجرت، سفر بعد از سفر. او سرانجام به این نوعی از گفتار رسیده است».

به گفتۀ مودب شعرهای این مجموعه ظاهرش خیلی ساده است؛ اما پر از تخیل است و حیای تکنیکی خیلی بالایی دارد. ابوطالب مظفری در عین حالی که مترجم دردهای خودش و ملتش است، تازگی‌ها و کشف‌های زبانی خیلی خوبی هم دارد. مظفری دغدغه‌اش این نبوده که تمام وقتش را به پای فرم بگذارد: «این درد آن‌قدر غلظت داشته است که انگار اصلی‌ترین رویکرد شاعر روایت این درد است.»

به باور وی شاعر تسلیم این درد نشده است و مقهورش هم نکرده است. او با تکیه بر عشق و حکمت و… امید را در این سطرها زنده نگهداشته است. درد و امید؛ دو چیزی که در این مجموعه به روشنی دیده می‌شود.

مودب در ادامۀ سخنانش نمونه‌هایی از شعرهای مجموعۀ «تنباکوی تلخ وطنی» را خواند و گفت که در این نمونه‌ها می‌بینیم که شعرها تلخ‌اند و پر از رنج و درد؛ اما در همین شعرها هم شاهد حضور زیبایی هستیم و حضور خود همین زیبایی امیدبخش است. انگار شاعر در آخر جانب زیبایی را می‌گیرد.

وی گفت که ما در این‌جا انواع و اقسام درد و تلخی‌ را می‌بینیم؛ همیشه می‌بینیم که مشکلی هست و سدی وجود دارد؛ اما در تلخ‌ترین شعرها و تلخ‌ترین زمان هم زیبایی همیشه در شعرهای مظفری پیروز است. وی با تکیه بر سخنان قیصر امین‌پور اشاره کرد که شاعر باید به مردم امید بدهد و این امید دادن را ما در شعر مظفری می‌بینیم.

به گفتۀ مودب شاعران حافظۀ دردهای مردم خودند و ابوطالب مظفری حافظه‌ی دردهای مردم افغانستان است و مترجم دردهای انسان‌های این قسمت جغرافیای جهان.

پس از آن سید ابوطالب مظفری، شاعر و پژوهشگر و منتقد ادبی در جایگاه قرار گرفت و اندکی صحبت کرد. وی نه در مقام دفاعیه، که باورمند است آثار ادبی و هنری باید خودش به آن‌ مرحله‌ای رسیده باشند که بتوانند از خودشان دفاع کنند و دفاع نویسنده یا شاعر، به مثابۀ خلق متن دیگر است که به نوبۀ خود نیازمند توضیح و تأویل است و این کار را دشوارتر می‌کند. یادآور شد که من نمی‌خواهم مشکلی بر مشکل دیگر بیفزایم.

مظفری یادآور شد: «من هم‌پای شعرهای کلاسیک، گاهی شعرهای آزاد هم می‌سرودم که بخشی از آن‌ها در مجموعۀ «سوگنامۀ بلخ» و «عقاب چگونه می‌میرد» چاپ شدند. در طول این سال‌ها هر زمانی که حجم اندوه بیشتر می‌شد، من به شعر سپید پناه آورده‌ام و شعرهای کلاسیک را به حوزه‌های دیگر گذاشته‌ام. در شعرهای سپید من دنبال بیان یک حرف بودم، به دنبال بیان حقیقتی که در ذهن و ضمیرم در جریان بود.»

مظفری یادآور شد که شعرهای سپیدم به نوعی واکنشی در برابر سپیدسرایی امروز هم بوده است؛ چون سپیدسرایی در روزگار ما، از یک زمانی به بعد، دچار وضعیتی شده است که خواننده نه از آن لذت می‌برد و نه حداقل حرف و احساس دارد و نه در حوزۀ فرم و زبان مطاع قابل عرضه‌ای دارد که آدم به آن افتخار کند. اکثریت جوانان ما چنین متن‌هایی را امروزه خلق می‌کنند. شاید به این‌ها بتوان حق داد؛ چون زادۀ نسل دیگری هستند؛ اما نسل ما در روزگار و وضعیتی زندگی می‌کردند که مجال چنین سخن گفتنی را نداشتند. آن‌ها باید حرف می‌زدند و خود حرف برای‌شان مهم بود: «ما یک عقده داشتیم، یک عقده داریم، و آن عقده تاریخی و سرزمینی است و همین عقده را به اشکال و انواع مختلف بیان می‌کردیم، گاهی موزون می‌افتاد؛ مانند مثنوی، غزل و نیمایی و گاهی هم آزاد؛ اما درون‌مایۀ همۀ یک چیزی بود؛ همان نکته‌ای که جناب مودب گفت. از این نگاه این شعرها دغدغۀ هیچ چیزی را نداشته است، جز دغدغۀ بیان همان حال و احوال وطن مرده‌ای(به تعبیر اخوان ثالث) که ما داشتیم و داریم.

در ادامۀ برنامه آقای عارف جعفری، آهنگ‌ساز و آوازخوان، و گردانندۀ برنامه از درگذشت استاد واصف باختری نیز یاد کرد و نبودشان را ضایعه‌ای برای ادبیات زبان فارسی دانست و از استاد دکتر محمدسرور مولایی، استاد ادبیات فارسی در دانشگاه الزهرا و عضو فرهنگستان زبان فارسی، که در برنامه حضور داشت، نیز دعوت کرد که در جمع اشتراک‌کنندگان برنامه دربارۀ استاد واصف باختری و شعرشان صحبتی داشته باشند تا یادی از آن شاعر سترگ نیز شده باشد.

استاد دکتر مولایی با اظهار قدردانی و از فعالیت‌های بیست‌سالۀ خانۀ ادبیات افغانستان در ایران، اظهار داشت که خوشحالیم که امروز با کتاب مظفری گردهم آمدیم. خوب است که در چنین زمانه‌ای کتاب منتشر شود و بیاییم در موردش حرف بزنیم: «ما به تازگی پهلوانی را از دست داده‌ایم؛ رفتن استاد واصف باختری بسیار برای من و جامعۀ ادبی‌ ما سنگین بود. به قول حکیم سنایی: سال‌ها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب/ لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن. این‌که چنین می‌گویم معنایش بدبینی و منفی‌نگری نیست، خاک ما و فرهنگ ما در طول این ۱۲۰۰ سالی که از ادب مکتوب فارسی می‌گذرد، شاهد حضور و ظهور پهلوانان بسیار بوده‌ است. هر گاه که ناامید بودیم، یکی در این عرصه وارد شده که دل‌های ما را روشن کرده و ما را برافروخته است. الآن هم همین طور است، دیگران الحمدالله هستند؛ ولی حقیقت این است که امثال استاد واصف باختری زیاد نیست. تأسف من هم همین است که چنین افرادی کم‌اند.»

استاد مولایی اظهار داشت که در این دو سه هفتۀ اخیر مدام با شعرهای واصف باختری دمخور و دمساز بوده و دیوان ایشان را برای چندمین بار خوانده است. به باور ایشان اشعار استاد واصف باختری از آن دست شعرهایی هستند که با یک یا دو بار خواندن خودشان را باز نمی‌کنند؛ شعرهایی هستند که باید باربار خوانده شوند: «خود باختری هم اقرار کرده است که شعر زودیاب ندارد. شعرش، شعر چالشی است که تمام فرهنگ و دانشِ تاریخی و ادبی و اساطری ما را به چالش می‌کشد. من این نوع شعر را بیشتر دوست دارم. که کمی آدم را وادار کند که دوباره بخواند تا بفهمد که چه گفته است.»

استاد مولایی با تأکید بر این‌که شاعران و جوانان امروز باید آثار فاخر ادبی گذشته را بخوانند که بدون این‌ها نمی‌شود شاعر خوبی در زمانۀ کنونی شد. ایشان یادآور شد که استاد واصف باختری یا استاد مظفری اگر به این مرتبه رسیده‌اند، از رهگذر انس و الفتی رسیده‌اند که با پهلوانان و گردن‌فرازان ادبیات گذشتۀ زبان فارسی داشته‌اند. من دیدم که استاد واصف باختری هم بسیار با ادب کهن آشنا است و تمام دقایق را کشف کرده است و می‌شناسد. ایشان افزود: «واصف باختری بیشتر با گردن‌آور شعر معاصر ایران، نیما و اخوان شباهت دارد. مرا بیشتر به یاد اخوان می‌اندازد؛ علی‌الخصوص در بخش‌هایی که شعرهای بلند روایی دارد. دقیقاً احساس می‌کنم که این دو، در دو بخشی از خراسان دایم با همدیگر یک دادوستد دارند و مواضع فکری‌شان هم کم و باهم شبیه‌اند.»