اسلایدر ترجمه

سیاست افراط‌گرایی در جنوب آسیا/تضاد و تناقض در کشمیر

نویسنده: دیپا اِم. اولپلی،
پروفیسور و محقق در امور آسیای جنوبی و هند و چین در دانشگاه واشنگتن دی‌سی
مترجم: علی عالمی کرمانی
پاره‌ی دوم

چندپارچگی سیاسی در کشمیر و تغییر هویت‌ها
نظر مسلمانان کشمیری طیف گسترده‌‎ای از کنفرانس ملی و حزب دموکراتیک خلق، که به عنوان بخشی از سیستم سیاسی جریان اصلی هند فعالیت می‌کنند، را منعکس می‌کند تا این که طرفدار سرنگونی خشونت آمیز حاکمیت هند باشند. یکی از ویژگی‌های غالب گسترش طیف سیاسی، بنیادی سازی ساختارهای هویتی بوده است، تا حدی که بمب‌گذاری انتحاری، نیز، براساس باورهای مذهبی انجام می‌شود، روشی که قبلاً در کشمیر شنیده نشده و هیچ روایتی از شهادت وجودنداشته است.
کنفرانس حریت تمام احزاب، خود آمیزه‌ای از ۳۰ سازمان سیاسی، اجتماعی و مذهبی، در سال ۱۹۹۳، به عنوان جبهه‌ای سیاسی برای پیشبرد اهداف جدایی طلبی کشمیری تشکیل شد و همچنان مسلط است. این سازمان به عنوان یک نهاد مرکزی برای ستیزه‌جویی کشمیر و برای هماهنگی رویکردهای دولت هند و جهان خارج، به ویژه پاکستان عمل می‌کند. قانون اساسی حریت در ظاهر این سازمان را به «مبارزه صلح آمیز» و «حل و فصل از طریق مذاکره» متعهد می‌کند، اما روابط بین اعضای کنفرانس حریت تمام احزاب و گروه‌های مختلف، مبارزه‌ی مسلحانه همچنان مورد بحث و منازعه است.
کنفرانس حریت تمام احزاب را دیدگاه‌های مختلفی همراهی می‌کرده‌اند، اما از سال ۲۰۰۰، شکاف‌هایی ایجادشده‌اند. سرانجام در سال ۲۰۰۴ با ایجاد تحریک حریت کشمیر(جنبش آزادی کشمیر)، کنفرانس حریت تمام احزاب به دو جناح تقسیم شد. تفاوت اصلی بین کسانی است که طرفدار پاکستان اند و طرفدار جنگ و جهاد، و کسانی دیگری که بیشتر متمایل به گفت‌وگو با دولت هند می‌باشند. در روی کاغذ، اهداف نهایی آن‌ها همانا دستیابی به «آرمان‌های مردم کشمیری» یکسان باقی مانده‌اند. در عمل، اما، هیچ گروه سیاسی کشمیری نیست که به فکر منافع جمعیت متنوع کشمیر باشد.
ارزیابی میزان حمایت مردمی از کنفرانس حریت تمام احزاب دشوار است؛ زیرا، هیچ‌گاه این تشکیلات سیاسی در انتخابات شرکت نکرده ‌است. کنفرانس حریت تمام احزاب موضع سازمانی خود را در مورد اولویت دادن الحاق کشمیر به پاکستان، استقلال، یا خودمختاری بیشتر اتخاذ نکرده و سیاست خود را در این زمینه مبهم نگه‌داشته‌است. برخی از اعضا موقعیت خود را اعلام کرده‌اند؛ «جبهه آزادی‌بخش جامو و کشمیر» به استقلال فکرمی‌کند، در حالی‌که به نظر می‌رسد برای «جماعت اسلامی» پیوستن به پاکستان در اولویت قراردارد.
جبهه آزادی‌بخش جامو و کشمیرکه پیشگام شورشیان بود، به عنوان یک گروه افراطی مسلح با ایدئولوژی سکولار آغاز به‌کار کرد، در سال ۱۹۹۴، اما، رهبر آن یاسین مالک از خشونت به عنوان ابزاری برای دستیابی به استقلال کشمیری دست کشید. حزب المجاهدین (حزب) بزرگترین گروه مسلح است که در کشمیر فعالیت می‌کند و در گذشته مؤثرترین گروه بوده‌ است.
به‌طور کلی در کادر این تشکیلات در مقایسه با دیگر شورشیان خشونت آمیز در کشمیر بیشتر استخدام شده‌های بومی مشاهده می‌شود. حزب اغلب به‌عنوان شاخه نظامی جماعت اسلامی (کشمیر) توصیف می‌شود، هرچند گاه‌گاهی در روابط آن‌ها اختلافاتی وجود داشته‌است. زمان تأسیس کنفرانس حریت تمام احزاب در سال ۱۹۹۳، حزب به موقعیت یک گروه مسلح مسلط رسیده ‌بود. هنگامی که جبهه آزادی‌بخش کشمیر، خشونت را به‌عنوان روشی برای مبارزه کنار گذاشت، مرکز کنترل جنبش مسلحانه در اختیار حزب و از آن بدتر، در دست بازیگران غیر بومی قرارگرفت.
نفوذهای خارجی
از سال ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۰، درگیری بین دولت هند و شبه نظامیان به‌طور کلی به بن بست سیاسی رسیده بود، اگرچه ماهیت جنبش در اوایل دهه ۱۹۹۰، تغییراتی چشمگیر داشت. مهمترین این تغییرات هجوم بیگانگان، به ویژه مجاهدان آشتی‌ناپذیر جنگ افغانستان بود. جماعت اسلامی پاکستان، از طریق پشتیبانی نزدیک از حزب مجاهدین و دیگران، نقشی اساسی در این تغییرات بازی می‌کرد. این گروه‌های جدید، شامل جیش محمد (پاکستان)، لشکر طیبه و حرکات الانصار(تغییر نام به حرکات المجاهدین)، مستقر در پاکستان، می‌گردید که با تجهیزات تروریستی و استراتژی‌های کشنده‌تری ظاهر می‌شدند.
نقش ارتش پاکستان، به ویژه بازوی اطلاعاتی آن، (ISI) و «سلول کشمیر» آن در ترویج و حفظ شورش کشمیر، اکنون یک داستان کاملاً آشنا است و نیازی به تکرار جزئیات آن در این‌جا نیست. به گفته کارشناسان مستقل، گروه‌های شورشی کشمیری تا اواسط دهه ۱۹۹۰، در دست گروه‌های تندرو پاکستان و دیگر شبه نظامیان خارجی گرفتار شدند. به هرحال، میزان درگیری پاکستان در شورش کشمیر، پس از بررسی دقیق این کشور در زمان تحقیقات پسا-۱۱ سپتامبر، و افشای آن در سطح افکار عمومی، به طرز قانع کننده‌ای آشکارگردید.
پیش از آن، بسیاری از ناظران مدارکی از کمک‌های مداوم پاکستان را به ثبت رسانده بودند، اما هیچ‌کدام از دولت‌های بلوک غرب، به‌صورت رسمی آن را تأیید نکرده بود. به عنوان مثال، گزارش‌های رسانه‌ای در اوایل سال ۲۰۰۱، اشاره داشتند که چهار نفر از ۵ گروه اصلی مبارز فعال در کشمیر، با مشارکت عمیق ارتش پاکستان، در پاکستان مستقر بودند.
شناخته شده‌ترین سازمانی‌که آشکارا از ستیزه‌جویی حمایت می‌کند، شورای متحد جهاد (UJC) است؛ آمیخته‌ای از نزدیک به ۲۰ گروه جهادی واقع در پاکستان و به ریاست سید صلاح الدین از حزب مجاهدین. جیش محمد، لشکر طیبه و حرکت المجاهدین از جمله اعضای عضو این گروه(شورای متحد جهاد) بودند. تأیید غرب در مورد فعالیت‌های پاکستان، هرگونه «انکار پذیری قابل قبولی» را که احتمال می‌داد دولت در گذشته خود را پشت آن پنهان کرده‌بوده، از بین برد. پس از ۱۱ سپتامبر، حتی ادعاهایی در مورد اردوگاه های آموزشی جدید طالبان و القاعده و جابه‌جایی اردوگاه‌های آموزشی موجود در کشمیر تحت کنترل پاکستان وجود داشت.
جدایی از بعد نظامی، سیاست استراتژیک پاکستان با ساخت هویت آن نیز پیوند دارد که این کتاب استدلال می‌کند، همین موضوع، جهت شورشیان کشمیری را شکل داده‌است. بحث بعدی نشان می‌دهد که چگونه درگیری هویت‌های ژئوپلیتیکی، در دو طرف مرز، به پر کردن شکاف های مهم در توضیحات ابتدای فصل کمک می‌کند.
هویت‌های ژئوپلیتیکی
جهان بینی هند
ساختارهای هویتی ژئوپلیتیک نخبگان هند با ترکیبی از عوامل نیاز به انسجام یک جمعیت بسی متنوع و نیاز به داشتن یک دیدگاه خاص از جایگاه هند در جهان، شکل گرفته است. دولت، هویت هند را به‌عنوان جهان وطنی و سکولار ارتقا داده است. در قانون اساسی دیگر کشورهای جنوب آسیا، به جز هند، در نهایت هویت دینی به‌شکلی در هویت ملی به شکلی یا شیوه‌ای گنجانده شده‌است. برخلاف این گرایش، دولت هند در تعریف ملی‌گرایی از نظر تاریخی مساله دین را کنار گذاشته و در مورد جامو و کشمیر، حتی با ملاحظات بیشتری از آن دوری کرده‌است. این برخلاف آن‌چه انگلیسی‌ها زمینه را برای مشاهده ناظران در کشمیر فراهم می‌کردند و آن را به عنوان یک کشمکش اجتماعی و نه منازعه‌ی ارضی مطرح می‌نمودند، معنا می‌شود.
نسخه انگلیسی درگیری کشمیر به دنبال حادثه‌ی ۱۹۴۷، از مسأله حقوقی تجاوزات پاکستان در خاک هند عبور کرد و در عوض برای حل معضل، تنها به وابستگی‌های مذهبی متمرکز شد (و ایالات متحده هم پس از آن کم و بیش این را به عنوان سیاست خود تصویب کرد).
سیاست خارجی هند طرفدار اعراب خاورمیانه و سطح کمتر سیاسی شده‌ی اسلام از نظر تاریخی در کشمیر، تلاش کرده تا منازعه کشمیر را دور از جلب توجه جهان اسلام قراردهند. در واقع، کشمیری در همسایگی افغانستان یا بنگلادش، عمدتاً، هیچکدام از شاخصه‌های معمول در این دوکشور را نشان نمی‌داد. حتی هنگامی که مجاهدان افغان شروع به تسویه کردن در کشمیر نمودند، این درگیری مستقیم افغان‌ها با معضل کشمیر نه، بلکه از طریق پاکستان به صورت دست دوم بود. جدا از دوره کوتاه طالبان، برخلاف روابط متشنج افغانستان و پاکستان از سال ۱۹۴۷، روابط هند و افغانستان در طی این سال‌ها بسیار عالی بوده‌است. کشمیر تا زمان معرفی جنگ‌جویان خارجی، به‌طور کلی جدا از هسته اصلی کشورهای با نفوذ اسلامی مانند عربستان سعودی و ایران بود.
عرب‌ها ‌و ایرانی‌ها تاکنون هندوستان را به‌عنوان یک کشور دلسوز در نظر گرفته‌اند؛ و این نتیجه سیاست‌هایی است که رهبران هندی با هر باوری، از آن پیروی می‌کرده‌اند. حتی در رژیم اتال واجپایی به رهبری حزب بهاراتیا جاناتا، علی‌رغم گسترش بحث برانگیز روابط هند و اسرائیل، روابط با کشورهای عربی گردید. به عنوان مثال، در ژانویه ۲۰۰۲، سلیم بن عامر، نماینده رهبر لیبی، معمر قذافی، که با نخست وزیر وجپایی در دهلی نو و بعداً با رئیس جمهور مشرف در اسلام آباد ملاقات کرد، به این نتیجه رسید که «هیچ‌کس نمی‌تواند برای حل مسأله کشمیر، یک جدول زمانی تعیین کند؛ مشکلی که بیش از ۵۰ سال ادامه داشته است.»
منافع هند در خاورمیانه همچنین با حضور تقریبا ۳٫۵ میلیون هندی که در آن‌جا کار می‌کنند و در برابر سیاست منفور منطقه‌ای آسیب‌پذیر هستند، تعدیل می‌شوند. سرانجام، سیاست داخلی یک عامل است: اگرچه روحانیون مسلمان در سازماندهی اعتراضات گسترده علیه جنگ عراق پیشقدم شدند، مشکل عراق، اما، به عنوان یک معضل «مسلمانی» در هند مشاهده نمی‌شود بلکه بیشتر به عنوان نمونه‌ای از یک جانبه‌گرایی تهاجمی آمریکا، با مخالفت جمعی منطقه با آن ملحوظ می‌گردد.
از نظر بسیاری آزاد شدن سه گروگان هندی که در یک شرکت حمل و نقل کویت در عراق کار می‎‌کردند، بدون صدمه پس از نزدیک به شش هفته اسارت در سال ۲۰۰۴، به روابط نزدیک و گسترده هند با کشورهای اسلامی خاورمیانه صحه می‌گذارد. همچنین به نظر می رسید، این امر بازتاباننده توانایی هند در جدا کردن خود از برنامه تحت هدایت ایالات متحده در خاورمیانه به طور کلی، و عراق به طور خاص، علی‌رغم افزایش روابط هند با ایالات متحده در زمینه مبارزه با تروریسم منطقه‌ای باشد.
به نظر می‌رسد که سیاستگذار هندی، به عنوان کشوری با دومین جمعیت مسلمان در جهان، این فاکتور را در هنگام تدوین سیاست‌های جهانی علیه گروه‌های اسلامگرای رادیکال در ذهن داشته‌است. (شاید مناسب باشد، آوری‌شود که هند بیشترین تعداد شیعیان را بعد از ایران به‌خود جای داده‌است.) در طول بحران گروگان گیری هند، رهبران جامعه شیعه هند، آدم ربایی را به شدت به عنوان عملی «ترور روانی» محکوم کردند. رهبران جامعه شیعه در هند از ارتباطات خود با روحانیون شیعه در ایران استفاده کردند و از آن‌ها خواستند که از صلاحیت‌های اخلاقی خود برای آزادی کارگران هند استفاده کنند. سازمان کنفرانس اسلامی (OIC) در برخی مواقع از سوابق حقوق بشر هند در کشمیر انتقاد کرده و در مواقعی دیگر به سادگی از هند و پاکستان خواسته است تا اختلافات را از طریق مذاکره حل و فصل کنند.
شورای جهاد متحد در مظفرآباد، در موارد مختلفی، از سازمان کنفرانس اسلامی خواسته‌است تا راجع به کشمیر«فراتر از حرکات نمادین و صدور قطعنامه های معمول گام بردارد.» در سال ۱۹۹۴، پاکستان موفق شد تا سازمان کنفرانس اسلامی را وادار به تأسیس یک گروه تماس با کشمیر نمود، و کنفرانس حریت همه احزاب، نقش ناظر در آن بازی می‌کرد. ده سال بعد، اما، در جون ۲۰۰۴، در اجلاس وزرای خارجه کشورهای اسلامی در استانبول، برخی از اعضای سازمان کنفرانس اسلامی، ظاهراً بی‌سر و صدا سعی داشتند پاکستان را متقاعد کنند تا قطعنامه های معمول ضد هند در مورد کشمیر را با نمایندگان الجزایر، عربستان سعودی و سودان تعدیل کند.
استدلال آن‌ها در میان دیگر اعضای کنفرانس این بود که سازمان کنفرانس اسلامی نباید با موضع تهاجمی در مورد کشمیر مذاکرات صلح جاری بین هند و پاکستان را پیچیده کند. در واقع، عربستان سعودی،حتی پس از کشتار جمعی در گجرات در مارچ ۲۰۰۲، که در آن قریب به ۲،۰۰۰ مسلمان قتل عام شدند، تلاش‌های شگفت انگیزی را انجام داد تا به نظر نرسد که از مسلمانان هند حمایت می‌کند. وزیر خارجه سعودی، شاهزاده سعود الفیصل، در طی سفر به کشور متحد سنتی خود، پاکستان، در اکتبر ۲۰۰۳، از حمله به هند بر سر گجرات خودداری کرد. شاهزاده فیصل در حضور همتای پاکستانی خود گفت:«آن‌ها [مسلمانان هند] مردمان نجیبی هستند. آن‌ها افرادی با شهامتی هستند که به تنهایی برای منافع خود ایستاده و منتظر کمک دیگران نیستند. بدم می‌آید مسلمانان هند را به عنوان یک اقلیت، در کشوری تصور کنم که تعداد جمعیت مسلمان کمتری نسبت به هندو دارد. پس، این مسلمانان با هربادی به لرزه نمی‌آیند.»
کشمیر و مبارزه هویت ژئوپلیتیکی هند و پاکستان
دیدگاه پاکستان در مورد کشمیر تحت تأثیر یک هویت ژئوپلیتیکی آگاهانه از نظر مذهبی قرار گرفته است – که کاملاً در تضاد با هند است و حتی با برداشت خود مسلمانان کشمیری هم متمایز است. هویتی که برای سیاست شکسته پاکستان به عنوان «سیمان» نقش بازی می‌کند، ممکن است برای طرف دیگر قضیه، هند، منطقی و از نظر ویژگی خیلی ژئوپلیتیکی نگریسته‌شود. رهبران هردو کشور هند و پاکستان در یک نکته اتفاق نظر دارند: مخالفت با استقلال کامل کشمیر. کشمیر مستقل را هردو کشور تأثیر منفی به‌منافع ژئوپلیتیک و هویت خود می‌دانند.
معمولاً، اعتقاد بر این است‌که حزب با کمک پاکستان در سال ۱۹۹۰ راه اندازی شد؛ هدف اصلی پاکستان در انجام این کار، مقابله با جبهه آزادی بخش جامو و کشمیر محسوب می‌شد که خواهان استقلال و دارای یک سکوی سکولار بود. جماعت اسلامی کشمیر که از قبل طرفداران زیادی داشت، به حزب اجازه می داد تعداد زیادی از ستیزه‌جویان‌اش را از خود جماعت اسلامی جلب کند و از آن طرف مرز، جماعت اسلامی پاکستان یک شریک مهم برای ارتش بود و روابط خوبی با رهبران غیرنظامی مسلم لیک پاکستان داشت. حزب المجاهدین طرفدار ادغام کشمیر با پاکستان و اسلامی شدن کشمیر بود. در افغانستان، اما، ایجاد یک گروه «اسلام‌گرا» بیشتر در چشم ارتش پاکستان برای اهداف سیاست خارجی در مقابل هند بسیار مفیدتر از جبهه آزادی بخش جامو و کشمیر به‌حساب می‌آمد که پاکستان قادر به کنترل آن نبود. با این‌حال، با وجود کادرهای قابل توجه کشمیری و ارتباطات محلی، حتی جهت‌گیری‌های حزب نیز بعضی اوقات از اهداف حامیان آن فاصله داشته‌اند. به عنوان مثال، چندین فرمانده ارشد حزب که در دره کشمیر مستقربودند، در سال ۲۰۰۲، هنگامی که نشانه‌هایی از نرم شدن استراتژی مسلحانه خود را به‌نمایش گذاشتند، بخش رهبری مستقر در پاکستان، آن‌ها را از تشکیلات اخراج کردند.
معضل هند
هند، موقعیت کشمیر در حاشیه آن در محاسبات ژئوپلیتیک (مانند پنجاب و شمال شرق) قرارداشته‌است. موقعیت استراتژیک آن، داشتن مرز مشترک با چین در شمال و شمال شرقی (تبت)، با افغانستان در شمال غربی و با پاکستان در غرب، توجه مدیران امنیتی هند را حتی در بهترین شرایط با خود دارد. پاکستان با راه انداختن«جنگ نیابتی» و معرفی هویت‌های مذهبی قطبی به عنوان ابزاری ژئوپلیتیکی، کار را برای دولت هند، به‌ویژه، جداکردن تهدیدات و آسیب پذیری‌های ژئوپلیتیکی از هویت مذهبی را، دشوار می‌کند. کشمیر از هردو زاویه‌ی دید فیزیکی و نظری آمده است تا مدل دولت «سکولار» هند را نشان دهد؛ تا حدودی به همین دلیل، دولت پاکستان به‌خاطر چالش با هند، چشم در کشمیر دوخته‌است. کشمیر همچنین استراتژی «کم هزینه» خون‌ریزی (انسانی) برای همسایه بزرگتر خود و زنده نگه داشتن مفهوم برابری سیاسی به ارتش پاکستان ارائه داد. تعجب آور نیست که درگیری کشمیر فراتر از قیام علیه دولت مرکزی هند تغییر جهت داد و بازتعریف شد.
دولت هند یک استراتژی دوجانبه در کشمیر اتخاذ کرد که تا سال ۲۰۰۲ با موفقیت کمی ادامه یافت: استفاده از ارتش هند به تعداد زیاد برای شکست دادن شورشیان از نظر نظامی؛ و از نظر سیاسی، اعتماد به خانواده عبدالله و کنفرانس ملی در جامو و کشمیر به عنوان رهبری جایگزین برای کشمیری‌های مسلمان و غیر مسلمان. ظاهراً، دولت به دام افتاده بود و آمادگی جدی مقابله با شورش آماده نداشت و واکنش اولیه آن تحمیل حاکمیت تحت مالهوترا جاگموهان بود، که اقدامات سنگین ضد شورش باعث شد او دوستان کمتری در بین مردم پیدا کند. علاوه بر ارتش هند و نیروهای امنیتی مرزی (BSF)، «نیروهای ویژه» با استفاده از به اصطلاح «شبه نظامیان تسلیم شده» که آشنایی بیشتری با این سرزمین داشتند، به مرور زمان مستقر شدند. دولت به دلیل اقدامات سرکوبگرانه نیروهای نظامی و شبه نظامی خود به منظور تحت کنترل درآوردن شورشیان، مورد انتقاد سازمان‌های بین المللی و محلی حقوق بشر قرار گرفت. از اواسط دهه ۱۹۹۰، سازمان های حقوق بشری نیز تشکل‌های ستیزه‌جو را به دلیل رفتار وحشیانه شان تحت نظر گرفتند. در طی گسست واضحی از گذشته، تا سال ۲۰۰۰، رهبران دولت هند در بالاترین سطح، پیش زمینۀ جدایی طلبی فراهم کردند که در اواخر گفت‌وگوهای مستقیم با کنفرانس حریت همه احزاب، جدایی طلبی در سال ۲۰۰۳، به اوج خود رسید.
استراتژی جدید دولت بدون در نظر گرفتن محیط داخلی و خارجی قابل درک نیست. از زمان استقلال، نخبگان هند نقش جهانی بسیار بزرگتری را از آن‌چه توانایی واقعی مادی نشان می‌دهد، به عهده گرفته‌اند. بیش از ده‌سال پس از آزادسازی اقتصادی در سال ۱۹۹۱، و با رشد نرخ رشد به ۷ تا ۸ درصد، هند به وضوح در حال تحقق آرزوهای دیرینه شناخته شدن خود به عنوان یک قدرت بزرگ بوده‌است. برای بخش‌های اصلی رهبری هند، به ویژه حزب ملی‌گرای بهاراتیا جاناتا که در راس ائتلاف اتحاد ملی دموکراتیک (NDA) قرار داشت، آزمایش‌های هسته‌ای در ماه می ۱۹۹۸، این وضعیت را از لحاظ سیاسی-نظامی نشان داد. برای این‌که هند این نقش جهانی نوپا را به طور کامل بازی کند، باید «سنگ آسیاب» کشمیر از بین برود. در همان زمان، فضای پسا-حادثه ۱۱ سپتامبر، بخش‌هایی از جدایی طلبان را وادار کرد تا در مذاکرات، آینده بیشتری داشته باشند. تغییر واقعیت‌های ژئوپلیتیکی منطقه، بدون شک تحت تأثیر «حریت» قرار گرفت، به ویژه، در مورد نظارت بیشتر پاکستان برای حمایت از گروه‌های جهادی و تحمل کمتر ایالات متحده در برابر خشونت‌های تروریستی.
گفتمان انعطاف پذیر هند
اقدامات دولت هند در برابر جدایی طلبان کشمیری به گونه‌ای تنظیم شد که از نیازهای استراتژیک و هویتی آن محافظت کند. گفتمان مذاکره به اندازه کافی مبهم و انعطاف پذیر بود تا بتواند نگرانی‌های ستیزه جویان را برطرف کند، بدون این‌که حق حاکمیت و امنیت کشور را زیر پا بگذارد. صطلاح «آزادی» به روش‌های مختلفی از استقلال کامل تا خودمختاری تفسیر شد. رام جاتملانی، حقوقدان مشهور هندی، از کمیته غیر دولتی کشمیر، که با چراغ سبز دولت برای تحقیق در مورد علاقه شبه نظامیان به مذاکرات تشکیل شده، شرح داده‌است، «آزادی» مفهومی خصوصاً مفید در تعاملات اولیه با شبه نظامیان کشمیری بود، که نسبت به کمیته وی مشکوک بودند. به همین ترتیب، ممکن است معرفی مفهوم «انسانیت» و چارچوبی «بشردوستانه» نخست وزیر واجپایی هنگام سفر به سرینگر را یاد کرد که برای (اولین بار، نخست وزیر در سخنرانی خود در یک جلسه عمومی در این شهر، ۱۵ سال بعد از راجیو گاندی) شکستن بن‌بست زبان رسمی، درخواست مذاکرات بدون قید را نمود. (خود «بدون قید و شرط» تعریف نشده باقی ماند) این چارچوب، پرهیز از زبان آماری قبلی را که پیرامون قانون اساسی هند، یا سازش‌ناپذیرترین درک مبارز از آزادی بود، نشانه می‌رفت. دولت مرکزی، همراه با حزب دموکراتیک خلق تازه انتخاب شده در سطح ایالت (که سرانجام کنفرانس ملی را در سال ۲۰۰۲ سرنگون کرده بود)، همچنین سعی کردند تصویری از عادی بودن اوضاع در کشمیر را به عنوان مقابله با تصویر، غالباً، درگیری نشان دهند، و تصمیم گرفتند جلساتی را که در سراسر هند معمول بودند، مانند شورای بین ایالتی، در این ایالت هم برگزار کنند.
راه اندازی یک خط اتوبوس رانی از طریق خط کنترل بین سرینگر و مظفرآباد در سال ۲۰۰۵، یکی از نشانه‌های تلاش هند و پاکستان برای یافتن راهی برای حفظ هویت‌های ژئوپلیتیکی خود بود. این طرح با مخالفت پاکستان و کشمیر روبه‌رو شد که کشمیری‌ها از هر دو طرف با گذرنامه با ویزا (آن‌چه که هند می‌خواست) مسافرت کند؛ زیرا، این امر به منزله به رسمیت شناختن خط کنترل به عنوان مرز بین المللی بود. در عوض، آن‌ها می خواستند که بر اساس اسنادی که مقامات محلی صادر کرده‌اند، از خط کنترل عبورکنند، که با مخالفت هند مواجه گردید. کشمیری‌ها از هر دو طرف برای یک سرویس مستقیم اتوبوس تحت فشار بودند و هند و پاکستان تمایل خود را نشان دادند، اما سه سال درگیری دیپلماتیک به‌درازا کشید تا یک فرم منحصر به فردی از اسناد سفر ایجاد شود که نه تمامیت ارضی دو کشور را به چالش بکشد و نه حاکمیت آن دو را در قلمروهای تعیین شده از بین ببرد. توانایی و ظرفیت منحصر به فرد آن‌ها برای نوآوری، بار دیگر قدرت تفسیری انتقادی دولت را نشان می‌دهد.
تنگنای پاکستان از چشم‌انداز پاکستان، نه تنها در مورد هند بلکه در مورد مسلمانان کشمیری و گرایش آن‌ها به یک هویت سکولاری‌شده، یک معضل دایمی بوده‌است. حتی در بخشی از کشمیری که این کشور آن را اداره می‌کند، نیازهای هویتی خود دولت پاکستان، کشمیری‌ها را به سمت یک اسلام «رسمی» در صحنه‌های قانونی، آموزشی و اجتماعی تحت فشار قرارداده‌است. همان‌طوری‌که لئو رز می‌گوید «گرایش عمومی در کشمیر آزاد این بوده که تصورشود همه شهروندان آن مسلمان خوبی هستند و دولت مجبور نشود مردم را به‌زور وادار کند تا همانسان که قبلاً بود، باشد. اما سقوط تئوری دو ملت در چارچوب شورش بنگلادش و جنگ هند و پاکستان در ۱۹۷۱، منجر به تغییراتی در رابطه با این موضوع در کشمیر آزاد، نیز، همانند پاکستان صورت‌گرفت.»
معضل پاکستان از رابطه‌اش با کنفرانس ملی از همان ابتدا به‌بهترین شکل قابل درک بود. پیش از خروج انگلیس، کشمیر ناهمگن را هندو دوگرا ماهاراجا هاری سینگ اداره ‌می‌کرد، که در بخش تقسیم، انتخاب گزینه پیوستن به هند یا پاکستان را داشت. در اواخر اکتبر ۱۹۴۷ (دو ماه پس از تقسیم)، ماهاراجا هنوز تصمیم‌گیری نکرده‌بود. رهبری سیاسی در دهلی، شیخ عبدالله، رئیس حزب منطقه‌ای کنفرانس ملی کشمیر و مخالف سرسخت هاری سینگ را به عنوان شریک قدرت ترجیح می‌داد. رهبران هندو تحت سلطه هندوستان مشکل چندانی در شناسایی با شیخ عبدالله در برابر ماهاراجا نداشتند – صرف نظر از مذهب، منافع حاکمیت با او گیره خورده‌بود. علاقه عبدالله نیز به سوی هند تمایل پیداکرد؛ نامه‌های او در سال های ۱۹۴۷–۱۹۴۸ نشان می‌دهد که وی باورداشته که «خاصیت» کشمیر می‌تواند به بهترین وجه در یک هند پلورال حفظ شود. در هنگام بازدید بسیار پرشور از پاکستان در ماه می ۱۹۶۴، روزنامه طرفدار دولت، داون، طی تفسیری اظهار نمود: «به ویژه اشاره‌های او [عبدالله] به‌هند، به‌اصطلاح، سکولاریسم، باعث نومیدی خاصی در بین مردم، به طور کلی، و روشنفکران، به طور خاص، شده‌است.» این روزنامه همچنین از عبدالله ایراد گرفت که «بیشتر نقش یک پیام‌آور صلح و دوستی بین پاکستان و هند را بر عهده گرفته‌است، تا نقش رهبری کشمیر را، که هدف اصلی او جست‌وجوی آزادی از قید و بند هند است.»
این نگرانی اساسی پاکستان با وجود ستیزه‌جویی‌ها هم‌چنان باقی مانده‌است. ناظران مختلف پاکستانی حتی در مورد این وضعیت اظهار نظر کرده‌اند. به عنوان مثال، یک سیاستگذار سابق پاکستانی متذکر می‌شود که پس از دو سال از شورش، «آی اس آی نتیجه گرفت که نمی‌تواند شورش را فقط به کشمیری‌ها واگذارکند.»
ظاهراً، افسران ارتش پاکستان فرماندهان بومی کشمیری مستقر در کشمیر را نسبت به جهادی‌های خارجی و مبارزان پاکستانی کمتر قابل اعتماد می‌دانستند. همان‌طوری‌که یکی دیگر از ناظران پاکستانی نتیجه‌گیری کرده‌است، «در بازپخشی از افغانستان – آی اس آی بازی‌های مورد علاقه و اعمال کنترل بر مقاومت افغانستان را داشته است؛ در حالی مقاومت کشمیر را عناصری مستقر در پاکستان ربوده‌اند، و یک جنبش ملی گرایانه، بدین ترتیب، تبدیل به‌شرکتی شده که گمان می‌رود، تحت حمایت مالی اسلام‌آباد است.»
در اوایل دهه ۱۹۹۰، مفسران مهم پاکستانی «تغییر» جنبش را با تغییر نمادی از سکولاریزم جبهه‌آزادی بخش جامو و کشمیر امان الله خان به شعار اسلامی مبارزان جدیدتر و جوان و افزایش «مؤلفه اسلامی» در مقابل جبهه آزادی بخش جامو و کشمیر می‌دانستند، که «به طور سنتی از یک خط سکولار حمابت می‌نمود و از کشمیر مستقل حمایت می‌کرد.»
جنگ نیابتی پاکستان
از زمانی که ستیزه‌جویان خارجی، شکل جبهه مقاومت کشمیر برای استقلال بیشتر را دست‌خوش تغییر قراردادند، آغاز زمان جنگ‌های نیابتی اسلام‌گرایان برای پاکستان بود. یکی از ویژگی‌های مشترک گروه‌هایی که قرارگاه‌های آن‌ها خارج از کشور اند، به‌جز کسانی‌که ملبس به لباس بومی کشمیری‌اند، برنامه پان اسلام‌گرایانه آن‌هاست. تقریباً همه گزارش‌هایی که در باره اخراج پاندیت‌های هندوی بومی از دره‌ی کشمیر و هدف قرارگرفتن آن‌ها به‌دست گروه‌های شورشی‌اند، از حمایت آی اس آی برخوردارند. به طور کلی، پلیس و ارتش هند، تا کنون تمام قتل عام غیرنظامیان سیک و هندو در کشمیر را به سازمان‌های تروریستی مستقر در خارج نسبت داده‌اند. سازمان‌هایی‌که به‌عنوان کشمیری بومی شناخته می‌شوند، بندرت مسوولیت آن را پذیرفته‌اند.
ده سال پس از آغاز شورش، لشکر طیبه و حرکت الانصار به‌عنوان مقصران اصلی، همراه با حزب المجاهدین به میزان کمتری تأیید شدند. گفتنی است، در نظرسنجی نهاد «MORI» (مؤسسه‌ی تحقیقی بازار و نظر) در آوریل ۲۰۰۲، دو سوم مردم در جامو و کشمیر معتقد بودند که درگیری پاکستان در منطقه طی ده سال گذشته منفی بوده‌است. فقط ۱۵ درصد معتقد بودند که برای منطقه خوب بوده‌است. همه این‌ها سخن از آن دارند که به نظر می‌رسد خرده فرهنگ خشونت آمیز ارتش پاکستان در میان کشمیری‌ها ریشه خیلی محدود داشته‌است. اگرچه پاکستان به خاطر القاعده و طالبان، تحت فشار بین المللی قرار گرفته‌است، اما پویایی منطقه باعث شده‌است تا پاکستان برای حفظ نفوذ خود روی گروه‌های جهادی، تلاش زیادی برای مدیریت سیاست‌های خود کشمیر به‌خرج دهد.
از سال ۲۰۰۱، پاکستان شاهد منافع ژئوپلیتیکی خود در منطقه و جهان بوده‌است. به اصطلاح، «مساله اصلی» کشمیر سیاست خارجی پاکستان را برای دهه‌ها به سمت هند سوق داده‌است و گروه‌های جهادی ابزار دولت، به ویژه ارتش پاکستان برای این سیاست هستند.
در این ارتباط با همین موضوع، همان‌سان که در فصل چهارم دیدیم، مشرف در یک مسیر خوبی بین گروه‌های به اصطلاح افراطگرای خارجی و داخلی گام برمی‌دارد تا این فشارهای مخالف را با هم آشتی دهد. در حالی که دولت هند در سال ۲۰۰۰، گفت‌وگویی را با بخش‌هایی از جنبش ستیزه‌جویان آغاز کرد، پاکستان با این چشم‌انداز روبرو شد که از این نوع رویدادها عبورکند. لذا، حمایت پاکستان از گروه‌های جدایی طلب ادامه داشته‌است و به‌روشی که به مذاکرات دولت هند با جدایی طلبان کشمیری تأثیر گذاشته، تا آن را با ناکامی روبه‌روکند. گرایش‌های مختلف در ستیزه‌جویی، که آن را در برابر نفوذ خارجی آسیب پذیر کرده‌و پیچ و خم مذاکرات را تحت تأثیر قرار داده‌است، در بخش بعدی بررسی خواهد شد.